کااااااااااا فکااااااااااااااا

هیچکس آنقدر دارانیست که بدون همسایه سرکند

کااااااااااا فکااااااااااااااا

هیچکس آنقدر دارانیست که بدون همسایه سرکند

یادی از استاد بزرگوارم....... میرزا آقا عسگری (مانی)

روزها را ورق بزن……..                       (مانی)

 

بادها اگربا من نیستند

                    پاروها با منند!

خیزابه ها اگر نه            دریا بامن است

به دریا کنار خواهمت رساند

         زورق رهاشده زندگی!

به ژرفنای کشاکش فروشد ن

از پی یافتن کلیدی که بگشایددروازه هارا

درجستجوی شهرشادی وبرابری

چنین بوده شیوه من و چنین ست!

لحظه اگرنه

مهرتوبامن است

ای که در کجاوه اندوهگین در دوردستها سرگردانی!

قایقی دریازده ام

که کنارت پهلوبگیرم

-- ای کرانه رخشنده استوار--

 

نظرات 4 + ارسال نظر
باران 1385/09/16 ساعت 08:24 ب.ظ

نرگسی جان درود

لطفا برای جلوگیری از سو استفاده دیگران همه یادداشت من وهم جوابهایت راپاک کن

باورکن هر چنین قصدی نداشته ام وآن تکه تنها نوشتن یک احساس بوده است..... تکه ای از یک نوشته خودم

من شگفت زده شدم واقعا.........
چون آن یادداشت ا بااحساسم برایت نوشتم
وهدفی دنبال آن نبود......... کمی از احساس دورشو وفکربیشتر بکم.......... ممنونم نازنین

باران 1385/09/16 ساعت 11:57 ب.ظ

نرگسی جان بادرودی گرم....

جدا باعث تاسف من است که شما نوشته مرا می خوانی
ولی درآن بجای احسام
دنبال مدرک جرم می گردی......
نرگسی جان از تو خواهش می کنم دوباره یادداشت مرابخوان ولی این بار با ذهنی کاملا شسته وبدون هیچ انباشته ناخرسند ذهنی.....
این نوشته خودمن است گاهی خودش سرریزمی شود وشماخودت اهل قبیله احساسی ومی دانی که هرنوشته ای درابتدا خام است ونیازبه ویرایش دارد تا خواندنی شود
وقتی داشتم برایت یادداشت می نوشتم این تکه ازنامه ای راکه برای دوستی نوشتم برخامه ام جاری شدومن هرتصورنمی کردم که شما چنین برداشتی بکنی........
نرگسی جان من حرفهایم را روشن وباز برایت پیش تر نوشته ام وواقعا هیچ گاه قصدناخرسندساختن هیچ کس رانداشته ام
ازشما خواستم بیایی تامستقیم باهم گفتگویی درباره این سوافاهم ها باهم داشته باشیم ولی شما استقبال نکردی
اگر این کاررا می کردی من شکی ندارم برای همیشه سوتفاهم ها برطرف می شد ولی هنوزهم دیرنیست...
نرگسی جان ................
این تکه را کامل تردراینجا می نویسم.......

آرام جان
نامه ات رسید
اما این بارپاکتی رنگین داشت
رنگ موهایت.....رنگچشمانت
بوکردم.......بوی دستان مهرآفرینت رامی داد

نامه ات رسید
با آدرسی خوش نویسی شده
اگنتانت هنوزآفرینشگر زیباترین نقش اند

نامه ات رسید
خرسند شدم........ اما شگفت زده............؟ نه
چون می دانستم .. نامه هایم بی جواب نخواهد ماند
عشق وخوش نویسی تو
شوروچشمان کم سوی من...

یادم هست اولین نامه ات را باشتاب نوشته بودی
وشاید هم ناخرسند
چون ردپای اشگت مانده بود
درپشت پاکت... آدرس کامل نبود
واگرپستچی مهربان مرا نمی شناخت
شایدهربدستم نمی رسید
ولی.......... نامه ات رسید
وهمه نامه هایت را بایگانی کرده ام
درپوشه عشق درقفسه ی دل

نامه هایت میرسند بازهم بنویس
دوستت می دارم........

سهیک تابستان ۲۰۰۶ تهران
نرگسی جان من واقعا متاسفم که بازتو دچارسوتفاهم شدی
ولی نازنینم......... من یکی از زیباترین وبااحساس ترین یلدداشتهایم را برای تو نوشتم....... می دانی چرا؟
چون دوستت دارم ولی هیچوقت فکر نمی کردم شما چنین برداشتی کنی........... مثالی می زنم مخاطب استادشریفیان درشعرودکلمه اش کیست؟؟
من........ تو.......... او ویاهیچکس ولی همه؟؟؟

آیا من می توانم به استاد بگویم منظورشمامن بوده ام؟؟
بنابراین مخاطب واژه های هرکس می توتند هرکس ویا هیجکس باشد......... درسته؟

خوب بازهم فکر کن اگرازمن رنجیدی مراببخش ولی بدان که وجدان بیدارم را گواهی می گیرم که هیچ گاه قصد رنجاندن هیچ نوگلی مانند تورا نداشته وندارم.......... گفتم که تو ظریفی مانند گلبرگ وهیچ کس حتی اگر هم بخواهد نمی تواند برگلبرگ خش بیاندازد........ باورم کن.......

دوستی ما چه گل کند ویا که نه مهم نیست ولی این مهم است که من وتو هیچ دردل مانده ای از هم نداشته باشیم
موافقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برایت بهترین آرزوهارادارم نرگسی بااحساس وسراینده واژه های خوش......
لطف کن برتیم همین جا بنویس....... سپاسارم

اشتباهاتم را تصحیح کردم
ودرآن به جای احساسم...... دنبال مدرک جرم می گردی؟؟؟!!
گفتگودرباره سو تفاهم

انگشتانت هنوز
رنگ چشمانت

......... ببخشید چشمانم کم سوست

باران 1385/09/17 ساعت 03:01 ق.ظ

نرگسی جان یادداشتت درود
یادداشت شمارا منتقل کردم اینجا........
البته با مقداری بازکردن!

سلام...( این خیلی ازبی سلام بهتره.. نه؟)
عاشق صداقتم وبیزازازدروغ... (بلی ولی نه صددرصد)
خیلی تلاش کردی جوابتوبدم( فکرنمی کنم سئوالی ازشماکرده باشم)
یابیام برات کامنت بگذارم(خوب می آمدی نشان می داد که خالی ازهرخاطره ناخوشی)
باهات صحبت کنم( چراکه نه؟ البته اگر دوست داشتی وگرنه اصراری نیست)
بااسمهای مختلف اومدی کامنت گذاشتی ( خوب این ناراحتت کرده بود می گفتی)
شگردای مختلف بکاربردی( مثلا؟ توهین کردم.؟. ناراحتت کردم؟........... تقلب کردم؟........تخلف کردم؟ چرا نام نمی بری چه کارها که نکردم!!)
بالاخره موفق شدی{البته بظاهر}( یعنی اینکه من همه کاروزندگی ام را گذاشتم کنار وتمام تلاشم را صرف این کردم که شما به دفترم تشریف فرماشوید؟ خوب خوش آمدی وچه افتخاربزرگی نصیبم نمودی.. !! استاد
اماسلاح خوبی بکارنبردی( من اصلا از کلمه سلاح بدم میاد ومتنفرم یادم میاددردوران سربازی همه تیرهایم را به کوه شلیک کردم ونمره شد صفر!! )
اگرمی دونستی نرگسی چقدراز دروغ متنفره..برای جلب توجه بخودش یا نوشته ها به دروغ وکذب متوصل نمی شدی (
اینجا دیگه نرگسی جان منو کاملا متهم کرده وبرده پای چوبه دار !! بی آنکه بمن فرصت بده فقط کلامی بگویم.. آیا این برخورد کاملا احساسی توام با تشنج روحی- روانی نیست؟)
خوب خودت می دانی نرگسی اهل نامه نگاری نیست (نرگسی جان از کجا باید می دانستم؟؟ آیا شما درتمام عمرت به کسی نامه ننوشتی؟؟ تازه مگر نامه نوشتن کاربدیه؟ پس دراینجا شما حتما منظورت چه نوع نامه ایست؟؟)

اونهم برای کسی که...
خیلی بی دردی ودرعین حال بیکار.....( خوب من بی دردم یعنی چه؟ شما علم غیب !!!هم داری؟ ازکجا این چنین مطمئنی من بی دردم؟؟ کاشکی درد رابرایم بازکنی تا بدانم یعنی چه؟؟ از اینجا دیگه تهمت زدن به اوج خودمیرسد!!
درضمن شما از کجا می دانی من بیکارم؟؟
اطلاعاتت خیلی غلطه .. چرا؟ چون روزی ده ساعت کار می کنم......... دیدی منو نشناخته درباره ام قضاوت کرده ای؟
واین با خط های اول که خودتو معرفی کردی هم خوانی نداره
نه نازنین اشتباه نکن........... هم درددارم وهم کار.....)

مردرادردی اگرباشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

خوب دردادگاه عدالت نشان شما به جرم بی دردی!! محکوم به سوزانده شدن در آتش شدم!!

یعنی شما این احساسو بمن داری؟؟ که دلت می خواهد شاهدسوزانده شدن من باشی؟؟؟
آخرچرا؟؟ چون مثل شما فکر نمی کنم؟
چون شما سی سال دیگه هم مطالعه کنی هنوز هم شاگرد من بحساب نمیایی؟...... چراچون سن پدرشمارا دارم بااین تفاوت که آگاه ترهستم؟

هرگز دلم نمی خواهد این صفت را به کسی اطلاق کنم ولی نرگسی جان آیا این حسادت نیست؟؟؟

این جمله بگوشت آشناست......... نه؟
می دونی گاهی بهت حسودیم میشه
ویا بهتربگم......... ازت متنفرم...

بهرروی من جدا متاسفم ولی بازهم تکرار می کنم هرگز هدفی را که شما باشتاب بهش رسیدی....... نداشتم

اصلا این برای من خیلی خنده داره که بیایم بانام ونشان دروبلاگ شما بنویسم که شمابرای من نامه نوشته ای!!
بنظرشما اصلا چنین تخیلی شانس بواقعیت رسیدنش چندهزارم درصد است؟؟؟؟؟
نرگسی جان گذرعمراگرتوام باتجربه وآگاهی وشناخت نباشد فقط زنده بودن است وزندگی نیست
سعی کن تا می توانی........ زنده بودن رادرزندگی معنی کنی
دوستت دارم فراوان وبرایت بهترین آرزوهارادارم
امیداست که دیگر چنین احساسی با مسائل برخورد نکنی نازنین............ بدرود

باران 1385/09/17 ساعت 04:15 ب.ظ

نرگسی جان بادرودی گرم.......

از این واکنش احساسی شمادریافتم که دلت نمی خواهد من در دفترت یادداشت بگذارم ویا آدرس وبلاگهای دیگرم را

خوب از آنجایی که برای آرامش روانی تو ارزش زیادی قائلم از این پس دیگردردفترت هیچ گونه ردپایی از من بجا نخواهی یافت

اگردلم خواست وسرشوق بودم همین جا برایت می نویسم
امیدوارم که کمی بیشتربه من واهدافم فکرکنی وباورکنی که من یک تلاشگرم ومرام من آنسانگرایانه می باشد

البته دوستتدارم هم چنان ولی چون شما موافق نیستی اصراری درمورد ایجاد پیوند نمی کنم

فقط دلم می خواهد به من وآرمانهایم بیشتر فکر کنی
هروقت هم دلت گرفت بیا پیش خودم ودرد دل کن

خوب در همین جا باتو بدرود می گویم وبرای تو نازنین بهترین آرزوهارادارم...... برای تو وخانواده ات

واین نکته را دهم بگویم که دربین دوستان شما به اندازه انگشتان یک دست بیشترآدم باسواد وجود ندارد

وبقیه سیاهی لشگرند ..سعی کن به کیفیت دوستانت بیشتر تو جه کنی تا کمیتشان
به یادداشت ها یشان نگاه کن...... اکثرا حرفی برای گفتن ندارند..........

اگرهروقت منو آنگونه که هستم وازدیدگاه خودت شناختی من درخدمت شما هستم
افسوس می خورم که ازآن یادداشت پراز احساسم نسبت به تو این چنین برداشت سطحی کردی

اگرطی این مدت از من دلگیرشدی مراببخش وفراموش کن
سعی کن نگاهت بمن چند سویه باشد

من با شما دید گاه های متفاوت و گاهی هم متظادداریم ولی وجوه مشترک نیز داریم...... کمی هم به آنها توجه کن
نگاه کن عادی پس از این همه ماجرا سازی برای من و به مهری های فزونش تازه فهمیده که بالاخره من واو دارای وجه مشترک نیز هستیم....... اگرجه خیلی دیر....... متاسفم

باایشان هم کاری دیگر نخواهم داشت و دروبلاگش نخواهم نوشت...... اگرچه هنوز برخی از تلاش های پنهانش درمورد من ادامه دارد و من هم به همان روال پنهان خودش تلافی خواهم کرد......... او هم هنوز مرا بعدازنزدیک به دوسال کاملا نشناخته....... تلاشهایش بی نتیجه است

طلا که پاک است چه منتش بخاک است
درمورد استعاره هم شما خودت خوب می دانی شعری که برایم نوشتی......
مردرادردی اگرباشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

یعنی استعاره واشاره وشما مرا درچهارچوب این بیت تعریف کردی.......... نگو نمی دانم اشاره و استعاره جیست!

ازاینکه یادداشت ها را پاک کردی ممنونم
واز شما بخاطرپاک کردن یادداشتت پوزش می خواهم
وفقط بدان چون از اینگونه درگیری ها پرهیز می کنم اینکاررا کردم........ بعد از شما شخصی از دوستانت از وبلاگت آمد ودرپشتیبانی از شما برایم یادداشت توهین آمیز نوشت واین دلیل خذف هردو بود..........

......اینکه برایت حوصله بخرج می دهم و یادداشت طولانی می نویسم دوعلت دارد........ اول اینکه دوستت دارم
.دوم اینکه می خواهم از من هیچ گونه دلگیر وآزرده خاطر نباشی............
.......... بدرود............... شاید تا وقتی بهتر
دوست و دوست دار همه ساکنان شهرشعروادب واندیشه وخرد ورزی........ سهیک آخرین ترانه ی باران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد