نازنینم
دیشب بایاد تو تا نزدیک ستاره هارفتم
چهره ات درزیرنورمهتاب چه زیبابود
من بودم وتو وسکوتی که نشکست
فقط نگاه......چشم درچشم
درژرفنای چشمان عسلی تو گم شدم
ودربرهوتی بی پایان خسته وسرگردان پیش می روم
پیدایم کن و دست مهرت را باتن سردم آشنا
دوستت دارم......... می دانی؟......... تا واندازه......... ندارد